سفر به مکان های ترسناک و اسرارآمیز برای اونهایی که همواره به دنبال کشف چیزهای جدید و مهیج هستن، به نوعی ارضاء حس کنجکاوی محسوب میشه. این جور آدما دوس دارن به جای سفر به دریا و جاذبه های عادی یه منطقه، از جاهایی دیدن کنن که حس ترس رو تو وجودشون بیدار می کنه. مکان هایی مثل قلعه ها، زندان ها و شکنجه گاه ها، کاخ ها و عمارت های تسخیر شده، بیمارستان های بیماران روانی متروک و.... از جاهای پرطرفدار و ترسناکین که بسیار مورد توجه علاقمندان به ژانر ترس و وحشته.
البته در صنعت گردشگری و توریسم هم بخشی به نام "گردشگری سیاه یا گردشگری وحشت" وجود داره که به طور خاص به این نوع سفرها می پردازه. تو هر کشوری چند نمونه از چنین مکان های ترسناکی پیدا میشه که پر از دلهره و هیجانه. کشور ما هم از حیث داشتن چنین مکان های اسرارامیزی بسیار غنیه. به هر کجا از ایران سربزنین به خاطر پیشینه ی چندین هزار ساله ی تاریخ و تمدنش، مکان های مخوف و ترسناکی وجود داره که دیدنشون حسابی هیجان انگیز و جذابه.
با وجود این همه جای ترسناک و هیجان انگیز، واقعا فرق نمیکنه به کجای ایران سفر کنین، به مازندران و تالاب ارواح یا غار قاتل کرمانشاه، ریگ جن سمنان یا دره ارواح قشم ....، همه این سفرها، یه ماجراجویی فوق العاده و منحصر بفردن که اگه آمادگی روحی و روانی خوبی داشته باشین و اهل هیجانات و لذت بردن از چنین فضاهایی هم باشین، به راحتی می تونین از اتفاقات ناخوشایند اطرافتون، تجربه ای خوشایند و دلپذیر بسازین.
البته همیشه هم اینجوری نیست و قطعا نظرتون وقتی که سفری به منطقه جنگلی و اسرار امیز هفت دغنان تو روستای صومعه سرای استان گیلان داشته باشین، عوض می شه. منطقه ای که از نظر محلیا جای وحشتناکیه و صداهای زیادی از جنگل هاش شنیده می شه. با این وجود اینجا مقصد گردشگری و ماجراجویی کساییه که دوس دارن، وحشت و دلهره رو از نزدیک تجربه کنن.
تو قسمت شرقی روستا، جایی که هوا سنگین تر میشه و تنفس کمی سخت تر، کلبه ای متروک و پر ماجرا وجود داره که افسانه ها و ماجراهای زیادی در موردش سینه به سینه نقل شده و اتفاقای خوبی واسه اونایی که بعد از تاریک شدن هوا تو کلبه موندن، نیفتاده. کلبه ای که بر اساس یه باور قدیمی اگر کسی تنها یه شب بتونی توش دووم بیاره، ارواح شما رو حسابی ثروتمند می کنن.
با وجود این خرافات هم هیچ کدوم از بومیا و محلی ها حاضر نیستن حتی یه شب رو توی این کلبه سرکنن، اونا داستان های زیادی از سرنوشت کسایی که برای ثابت کردن شجاعتشون یه شب رو تو این کلبه مرموز گذروندن، نقل می کنن که چندان خوشایند نیست.
اولین بار تو سال 1365 چهار پسر دانشجو تصمیم می گیرن؛ شهامتشون رو محک بزنن و یک شب رو تو این کلبه سر کنن. دو تا از دانشجوها همون سر شب فرار می کنن، ولی دو تای دیگه می مونن که یکی از اونا دیوونه میشه و یکی دیگه سکته می کنه و می میره. محلیا میگن: اون دوتا دانشجویی هم که فرار کردن، بعد از اون شب حال خوشی ندارن. واسه همین بعد از این ماجراها پلیس محلی، در کلبه رو پلمپ می کنه و دیگه به کسی اجازه ورود به کلبه رو نمی ده.
این ماجراها داشت کم کم فراموش می شد که چهار سال بعد، سه دختر دانشجو برای اثبات شجاعت و شهامتشون تصمیم می گیرن که از در پشتیه خونه و به صورت مخفیانه وارد کلبه بشن. دو روز بعد تو 300 متری کلبه، محلیا دختری رو پیدا می کنن که توی درختی پنهان شده و در حالی که از ترس می لرزه، با انگشت کلبه رو نشون می ده. بعد از پیگیریها پلمپ کلبه شکسته میشه و جسد دو دختر رو اونجا پیدا می کنن، علت مرگ هر دو دختر هم سکته قلبی و مرگ آنی ذکر شده بود.
نکته جالب توجه این ماجرا اینه که دخترا با چشمهای باز و خیره به یه نقطه مشخص پیدا شدن. دختر سوم هم که زنده مونده بود، چهار روز بعد خود کشی می کنه و پرونده این ماجرای ترسناک رو با مرگش برای همیشه می بنده. بعد از این ماجراها، پلیس اطراف کلبه رو تخلیه می کنه و به هیچ کس اجازه ورود و حتی نزدیک شدن به کلبه رو نمیده . واسه همین الان همه کسایی که دلشون میخواد از این منطقه جنگلی دیدن کنن؛ فقط می تونن از دور این کلبه رو ببینن و اجازه وارد شدن به اونجا رو ندارن.
حالا سوال اینجاست آیا واقعا همه اونچه که در مورد این کلبه گفته می شه حقیقت داره و اتفاقاتی که نقل میشه واقعیه؟!! چقدر از این اطلاعات و داستانا حقیقته و چقدرش ساخته و پرداخته ذهن محلیا و بومیای این منطقه ست؟ برای پیدا کردن پاسخ این سوالا قطعا تنها راه مفید و منطقی، تحقیق و بررسی بیشتره که با وجود اتفاقات و کنترل شدید منطقه تقریبا غیر ممکنه. حتی اگه غیر ممکن هم نبود، انجام این کار خیلی منطقی و عاقلانه نیست. چرا باید برای تجربه حس ترس، به یه چنین مکان مخوف و ترسناکی سر بزنین که خطرات احتمالیش خیلی بیشتر از لذت و هیجانیه که تا حالا هیچکی تجربش نکرده؟
اگه بخوایم عاقلانه فک کنیم خیلی جاهای بهتر از اینجا پیدا میشه که در عین ترسناک بودن، ایمن و بی خطر هم هستن. کافیه یه سر به اینترنت بزنین و یه کلبه دنج و دوست داشتنی تو دل جنگل پیدا کنین. پیشنهاد ما برای شما سفر به یه کلبه ی خاص و منحصر بفرده که توسط یه پیرمرد و پیرزن مهربون اداره میشه، یه تیکه از بهشت که با درختای بلند و متراکم، چهچهه پرنده ها و هوای پاک و سرشار از اکسیژنش ، محیطی دنج و آرومیه که واقعا برای استراحت و تمدد اعصاب، مناسب و رویاییه. نکته جالب اینه که واسه این سفر اصلا لازم نیست؛ شال و کلاه کنین و چمدون ببندین، فقط کافیه یه سر به اتاق فرار برج میلاد بزنین و اتاق فرار کلبه وحشت رو رزرو کنین.
به محض ورود به کلبه و دیدن میزبانهای بی نظیرتون حسی سراسر از اعتماد و عشق وجودتون رو فرا می گیره، واسه همین وقتی بعد از یه گشت و گذار نسبتا طولانی، خسته و کوفته به همراه دوستاتون به کلبه برمی گردین، پیشنهاد غذای خوشمزه و گرم صاحبخونه می تونه یه پیشنهاد فوق العاده و سخاواتمندانه باشه که تو اون شرایط حسابی می چسبه. ولی ماجرا دقیقا از همین جا شروع میشه، خوردن غذا همانا و بیهوش شدن همانا....
با باز شدن چشمهاتون، همه چیز تغییر کرده، دستهای شما و دوستاتون به صندلی بسته شده و به نظر می رسه گیر دو قاتل روانی افتادین که الان باید فقط به فکر فرار باشین، چون قطعا اتفاقات خوبی منتظرتون نیست. شما به عنوان قربانیای این کلبه ترسناک یا جونتون رو از دست میدین یا با کمک هم می تونین از عهده چالش های این اتاق فرار بربیاین و از دست این دو میزبان نامهربون فرار کنین.
این شرایط که با حفظ خونسردی و تمرکز به خوبی قابل کنترل و مدیریته، خیلی هیجان انگیز تر و لذت بخش تر از گیر کردن تو شرایط دانشجوهاییه که برای تجربه حس ترس به کلبه وحشت جنگل های انزلی سفر کردن. چون ماجراهای کلبه وحشت انزلی، همشون پایانی غم انگیز دارن که حس ماجراجویی و هیجان رو تحت الشعاع قرار میده، ولی تو اتاق فرار ترسناک کلبه وحشت، مغز با آگاهی از بودن تو فضای ایمن، می تونه کنترل اوضاع رو به خوبی دست بگیره و شرایط رو جوری کنار هم بچینه که در جریان بازی، تنها حس فعال وجودتون؛ حس ترس و دلهره نباشه؛ بلکه با درگیر شدن تو روند بازی، تقریبا همه حواس و بخش های وجودی انسان فعال تر و پر انرژی تر از همیشه به دنبال کشف سرنخ ها و حل کردن معماها باشن.
درسته که فضای این کلبه خیلی رازآلود و خطرناکه ولی مغز شما می تونه با ترشح آدرنالین حس سرخوشی و لذتی از حل شدن معماها و پشت سر گذاشتن چالش ها نصیبتون کنه که این دورهمی رو به یکی از خاطره انگیزترین تجربه های حس ترس و هیجان تبدیل می کنه. تجربه ای که به شما یاد میده چجوری مدیریت بحران داشته باشین و تو لحظات سخت و نفس گیر؛ با دقت و تیزبینی خودتون رو از یه مخمصه بزرگ نجات بدین و سرشار از غرور و افتخار بشین. راستی اینم بگیم که اتاق فرار کلبه وحشت اولین اتاق فرار ترسناک ایران هم هست.
منبع: اتاق فرار انیگما
یکی از برجستهترین قاتلان زنجیرهای دنیا، آناتولی انوپرینکو است. نام مستعار وی «جانوری از اوکراین» است. این قاتل کثیف اوکراینی به 52 قتل اعتراف کرده و در نهایت در سال 1996 توسط پلیس دستگیر شد. در هنگام دستگیری وی بیش از 100 نوع از انواع سلاحهای سرد و گرم از محل سکونت آن کشف شد.
جالب است بدانید که علی رغم قتلهای متعدد، وی به اعدام محکوم نشده و در سال 2013 و هنگامی که در حبس ابد بود، در زندان فوت شد. از جمله بدترین جنایات او میتوان به قتل یک خانواده 10 نفره با 8 کودک، قتل 5 نفر در یک روز درون یک ماشین، قتل دو دختر 8 و 7 ساله با تبر و قتل یک خانواده 3 نفره به قصد سرقت اشاره کرد. در بسیاری از موارد آناتولی جنازههای مقتولین را به آتش میکشید. وی یکی از خونسرد و بی رحمترین قاتلان شرق اروپا بوده و متولد 25 جولای 1952 در روستایی در استان ژیتومر به دنیا آمد که در آن زمان تحت حکومت شوری بود.
دومین قاتل معروف جهان نیز از دیار روسیه است. آندره چیکاتیلو که با اسامی مستعار قصاب روستوف یا چاکدهنده روستوف نیز معروف است، بین سالهای ۱۹۷۸ و ۱۹۹۰ در روسیه، اوکراین، ازبکستان اتحادیه جماهیر شوروی دست به جنایاتی شدید زده است.
وی متهم به جرمهایی وحشتناک از جمله قتل، تجاوز، مثله کردن و قطع عضو است. آندره به بیش از 56 فقره قتل اعتراف کرده و در بین قربانیان آن دست کم 52 کودک و زن دیده میشوند. وی به طور قطعی به 53 فقره قتل محکوم شد. وی در ابتدا معلم یک مدرسه بود که به دلیل انجام برخی حرکات غیر اخلاقی با دانش آموزان اخراج شد. بعد از آن بود که قتلهای زنجیرهای وی آغاز شده و دو قتل نخست آن شامل دو دختر 9 و 17 ساله میشدند. وی پس از دستگیری ادعا کرده بود که خون مقتولان را میچشیده است!
جالبه بدونید تو اتاق فرار برج میلاد مشابه این سناریو رو داریم که شما زندانی پیرزن و پیرمرد دیوونه هستین و ….
ابوالقاسم جبار خطرناکترین قاتل افغان، شکارهای خود را عمدتاً از بین مردان و پسران انتخاب میکرد. در حین دستگیری وی مشکوک به قتل عام 300 مرد و پسر بود؛ در بخش جنایات علیه بشر، وی دست کم از نیروهای تروریستی طالبان ندارد. متاسفانه دولت وقت افغانستان پیش از دستگیری ابوالقاسم جبار، دو نفر را به جرم قتلهایی که وی انجام داده بود اعدام کرد.
وی در سال 1970 دستگیر شده و به بسیاری از قتلها اعتراف کرد. خوشبختانه این قاتل زنجیرهای به مانند برخی دیگر از همکاران خود به حبس ابد محکوم نشده و تنها یک سال را در زندان سپری کرد. ابوالقاسم جبار در سال 1971 با طناب دار اعدام شد.
این بار به سراغ یک قاتل سریالی از دیار چین میرویم؛ یانگ زینهای بیشترین قتل را بین قاتلان زنجیرهای چین و اطراف آن انجام داده و از این رو لقب پُر کارترین قاتل زنجیرهای این کشور را به خود اختصاص داده است. وی متهم به 65 فقره قتل و بیش از 23 تجاوز متهم شده است که بین سالهای 1999 تا 2003 صورت گرفت. وی در شب هنگام وارد منازل شده و قتلها را با سلاحهای سرد نظیر تبر و چکش به انجام میرساند.
با وجود اعتراف وی به 65 قتل، پلیس موفق به ردیابی یانگ زینهای در 67 قتل شده بود. وی که در سال 2003 دستگیر و در سال 2004 اعدام شد، در اعترافات خود گفت: هر چه انسانهای بیشتری را به قتل میرساند، تمایل بیشتری برای کشتار مردم به دست میآورد. وی یک فرد جامعه ستیز بوده و به نظر میرسد که مانند قاتل افغان کمی دیر دستگیر شده بود.
کامپاتیمار شانکاریا یک قاتل سریالی هندی بود که پلیس رابطه آن با بیش از 70 قتل را پیدا کرده بود. وی قتلهای خود را از سال 1977 آغاز کرده و دو سال بعد، یعنی در سال 1979 دستگیر شد. وی برای کشتار از چکش استفاده کرده و همه قربانیان خود را با ضربات چکش به سر به قتل میرساند.
کامپاتیمار شانکاریا به پلیس گفته بود که از قتلهای خود لذت میبرد؛ جمله معروف وی نیز در هنگام اعدام این بود: شما من را بیهوده به قتل میرسانید؛ امیدوارم این اتفاق برای شخص دیگری روی ندهد.
در قسمت نخست، اکثراً قاتلان مربوط به کشورهای آسیایی بودند. اما در این مورد به سراغ یک قاتل مخوف آمریکایی خواهیم رفت. گری ریدوی که با لقب «رودخانه سبز» نیز شناخته میشود، اکثر جنایات خود را بین سالهای 1980 تا 1990 انجام داد. نکته جالب توجه آن است که گری ریدوی شکارهای خود را از بین زنان خیابانی و یا به اصطلاح کارتن خواب انتخاب میکرد تا بدین ترتیب کمترین اهمیت را در جامعه داشته و کسی نگران نبود آنها نخواهد شد.
اکثر قتلهای وی با خفگی همراه بوده و سپس جنازه آنها در جنگل رها میشد. گری در ابتدا به این زنها نزدیک شده و سر صحبت را با آنها باز میکرد؛ سپس با نشان دادن عکسی از پسرش، همدردی آنها را به دست میآورد. در گام بعدی این زنان را به قتل میرساند. اگرچه وی به 71 قتل اعتراف کرده بود، اما پلیس معتقد بود که تعداد قتلهای گری ریدوی بیش از این تعداد است.
پدرو فیلو یک قاتل سریالی متولد برزیل بود؛ زمانی که مادر پدرو وی را حامله بود، به دست همسر خود مورد آزار و اذیت قرار گرفته و در اثرات ضربات، پدرو با جمجمه ای آسیب دیده متولد شد. در سن 13 سالگی پدر پدرو به قصد کشتن وی، آن را زیر یک جرثقیل هل میدهد که در نهایت از این حادثه جان سالم به در میبرد. در سن 14 سالگی پدرو معاون شهردار را به دلیل آنکه پدر وی را به جرم دزدی اخراج کرده بود، میکشد. دومین قتل وی در همان زمان صورت میگیرد؛ شخصی که به نظر دزد اصلی بود!
پس از فرار به دلیل قتلها، پدرو فیلو در شهر دیگر ساکن میشود؛ بعد از قتل یک قاچاقچی مواد مخدر با زنی به اسم ماریا آشنا شده اما زن مورد علاقه آن، توسط یک گروه مافیایی مواد مخدر کشته میشود. بعد از آن پدرو فیلو به دنبال اعضای این باند رفته و پس از شکنجه، اقدام به کشتن آنها میکند. این در حالی بود که وی زیر 20 سال سن داشت. پس از آن پدر پدرو مادرش را به قتل میرساند؛ پدرو برای انتقام به سراغ پدر خود رفته و آن را نیز به قتل میرساند. وی در زندان نیز دست به کشتار زده و در طی 30 سال دوران محکومیت خود، 71 نفر را به قتل رساند.
دانیل کامارگو باربوسا بدون شک یکی از کثیف و منفورترین قاتلان زنجیرهای در جهان است؛ وی در خلال سالهای 1970 تا 1980، بیش از 150 زن و دختر جوان را ربوده، به آنها تجاوز کرده و سپس اقدام به قتل آنها کرده است. وی متهم است که در طی 12 سال قتل و تجاوزهای متعددی را در کلمبیا و اکوادور انجام داده است.
دانیل کامارگو باربوسا برای اولین بار در سال 1974 بعد از کشتن یک دختر 9 ساله به زندان افتاد؛ وی به 25 سال زندان محکوم شده بود. با این وجود کامارگو از زندان فرار کرده اما در سال 1986 مجدداً دستگیر شد. در زمانی که وی از زندان فرار کرده بود، قتلهای بسیار و متعددی را انجام داده بود.
پدرو لوپز که لقب هیولای کوهستان آند را نیز یدک میکشید، مردی با چهره زشت و کریه بود. این قاتل بدذات متهم به آزارهای جنسی و قتل بیش از 300 دختر جوان بود. قربانیان وی از کشورهای پرو، اکوادور و کلمبیا بودند. در حین دستگیری وی به 103 قتل اعتراف کرد اما ارتباط آن با 300 جرم مشابه کشف شد.
هیولای کوهستان آند در سال 1980 دورهای سخت از بازجویی را پشت سر میگذاشت؛ در این دوره وی گور 53 نفر از مقتولان را به پلیس نشان داد. اکثر قربانیان وی دخترانی کم سن سال بودند که بین 9 تا 12 سال سن داشتند. وی به تیمارستان روانی منتقل شده اما در عین ناباوری، در سال 1998 از آنجا مرخص شد. اما به دلیل انجام قتلهایی مشابه، مجدداً در سال 2002 دستگیر شد.
لوئیس گاراویتو جزو بدترین قاتلان زنجیرهای جهان است که در عرض مدت زمان 5 سال، 138 نفر را به قتل رساند. لوئیس گاراویتو متهم به 300 قتل شده بود. به دلیل گستره بالای جنایات وی، رسانهها به آن لقب جانور را داده بودند. لوئیس گاراویتو قربانیان خود را مورد آزار و اذیت قرار داده و سپس اقدام به قتل آنها میکرد.
این قاتل عجیب و بی رحم برای همکاری با پلیس بعد از دستگیری، از آنها درخواست نقشه کرده و مکان دفن قربانیان خود را از این طریق به آنها نشان داد. وی که خود قربانی تجاوز پدرش بود، به قربانیان نزدیک شده و به آنها پیشنهاد یک هدیه مانند شکلات را میداد؛ سپس با قربانی شروع به قدم زدن کرده و در نهایت آنها را به جایی خلوت میکشاند. بعد از بریدن گلوی قربانی، آنها را تکه تکه کرده و در جایی دفن میکرد.
تا حالا تو شرایطی قرار گرفتی که بخوای از دست ی قاتل روانی فرار کنی؟؟؟
پس باید ی سر به اتاق فرار ترسناک بزنی و برای پیدا کردن راه فرار از دست این قاتل روانی خودت رو به چالش بکشی.....