سفر به مکان های ترسناک و اسرارآمیز برای اونهایی که همواره به دنبال کشف چیزهای جدید و مهیج هستن، به نوعی ارضاء حس کنجکاوی محسوب میشه. این جور آدما دوس دارن به جای سفر به دریا و جاذبه های عادی یه منطقه، از جاهایی دیدن کنن که حس ترس رو تو وجودشون بیدار می کنه. مکان هایی مثل قلعه ها، زندان ها و شکنجه گاه ها، کاخ ها و عمارت های تسخیر شده، بیمارستان های بیماران روانی متروک و.... از جاهای پرطرفدار و ترسناکین که بسیار مورد توجه علاقمندان به ژانر ترس و وحشته.
البته در صنعت گردشگری و توریسم هم بخشی به نام "گردشگری سیاه یا گردشگری وحشت" وجود داره که به طور خاص به این نوع سفرها می پردازه. تو هر کشوری چند نمونه از چنین مکان های ترسناکی پیدا میشه که پر از دلهره و هیجانه. کشور ما هم از حیث داشتن چنین مکان های اسرارامیزی بسیار غنیه. به هر کجا از ایران سربزنین به خاطر پیشینه ی چندین هزار ساله ی تاریخ و تمدنش، مکان های مخوف و ترسناکی وجود داره که دیدنشون حسابی هیجان انگیز و جذابه.
با وجود این همه جای ترسناک و هیجان انگیز، واقعا فرق نمیکنه به کجای ایران سفر کنین، به مازندران و تالاب ارواح یا غار قاتل کرمانشاه، ریگ جن سمنان یا دره ارواح قشم ....، همه این سفرها، یه ماجراجویی فوق العاده و منحصر بفردن که اگه آمادگی روحی و روانی خوبی داشته باشین و اهل هیجانات و لذت بردن از چنین فضاهایی هم باشین، به راحتی می تونین از اتفاقات ناخوشایند اطرافتون، تجربه ای خوشایند و دلپذیر بسازین.
البته همیشه هم اینجوری نیست و قطعا نظرتون وقتی که سفری به منطقه جنگلی و اسرار امیز هفت دغنان تو روستای صومعه سرای استان گیلان داشته باشین، عوض می شه. منطقه ای که از نظر محلیا جای وحشتناکیه و صداهای زیادی از جنگل هاش شنیده می شه. با این وجود اینجا مقصد گردشگری و ماجراجویی کساییه که دوس دارن، وحشت و دلهره رو از نزدیک تجربه کنن.
تو قسمت شرقی روستا، جایی که هوا سنگین تر میشه و تنفس کمی سخت تر، کلبه ای متروک و پر ماجرا وجود داره که افسانه ها و ماجراهای زیادی در موردش سینه به سینه نقل شده و اتفاقای خوبی واسه اونایی که بعد از تاریک شدن هوا تو کلبه موندن، نیفتاده. کلبه ای که بر اساس یه باور قدیمی اگر کسی تنها یه شب بتونی توش دووم بیاره، ارواح شما رو حسابی ثروتمند می کنن.
با وجود این خرافات هم هیچ کدوم از بومیا و محلی ها حاضر نیستن حتی یه شب رو توی این کلبه سرکنن، اونا داستان های زیادی از سرنوشت کسایی که برای ثابت کردن شجاعتشون یه شب رو تو این کلبه مرموز گذروندن، نقل می کنن که چندان خوشایند نیست.
اولین بار تو سال 1365 چهار پسر دانشجو تصمیم می گیرن؛ شهامتشون رو محک بزنن و یک شب رو تو این کلبه سر کنن. دو تا از دانشجوها همون سر شب فرار می کنن، ولی دو تای دیگه می مونن که یکی از اونا دیوونه میشه و یکی دیگه سکته می کنه و می میره. محلیا میگن: اون دوتا دانشجویی هم که فرار کردن، بعد از اون شب حال خوشی ندارن. واسه همین بعد از این ماجراها پلیس محلی، در کلبه رو پلمپ می کنه و دیگه به کسی اجازه ورود به کلبه رو نمی ده.
این ماجراها داشت کم کم فراموش می شد که چهار سال بعد، سه دختر دانشجو برای اثبات شجاعت و شهامتشون تصمیم می گیرن که از در پشتیه خونه و به صورت مخفیانه وارد کلبه بشن. دو روز بعد تو 300 متری کلبه، محلیا دختری رو پیدا می کنن که توی درختی پنهان شده و در حالی که از ترس می لرزه، با انگشت کلبه رو نشون می ده. بعد از پیگیریها پلمپ کلبه شکسته میشه و جسد دو دختر رو اونجا پیدا می کنن، علت مرگ هر دو دختر هم سکته قلبی و مرگ آنی ذکر شده بود.
نکته جالب توجه این ماجرا اینه که دخترا با چشمهای باز و خیره به یه نقطه مشخص پیدا شدن. دختر سوم هم که زنده مونده بود، چهار روز بعد خود کشی می کنه و پرونده این ماجرای ترسناک رو با مرگش برای همیشه می بنده. بعد از این ماجراها، پلیس اطراف کلبه رو تخلیه می کنه و به هیچ کس اجازه ورود و حتی نزدیک شدن به کلبه رو نمیده . واسه همین الان همه کسایی که دلشون میخواد از این منطقه جنگلی دیدن کنن؛ فقط می تونن از دور این کلبه رو ببینن و اجازه وارد شدن به اونجا رو ندارن.
حالا سوال اینجاست آیا واقعا همه اونچه که در مورد این کلبه گفته می شه حقیقت داره و اتفاقاتی که نقل میشه واقعیه؟!! چقدر از این اطلاعات و داستانا حقیقته و چقدرش ساخته و پرداخته ذهن محلیا و بومیای این منطقه ست؟ برای پیدا کردن پاسخ این سوالا قطعا تنها راه مفید و منطقی، تحقیق و بررسی بیشتره که با وجود اتفاقات و کنترل شدید منطقه تقریبا غیر ممکنه. حتی اگه غیر ممکن هم نبود، انجام این کار خیلی منطقی و عاقلانه نیست. چرا باید برای تجربه حس ترس، به یه چنین مکان مخوف و ترسناکی سر بزنین که خطرات احتمالیش خیلی بیشتر از لذت و هیجانیه که تا حالا هیچکی تجربش نکرده؟
اگه بخوایم عاقلانه فک کنیم خیلی جاهای بهتر از اینجا پیدا میشه که در عین ترسناک بودن، ایمن و بی خطر هم هستن. کافیه یه سر به اینترنت بزنین و یه کلبه دنج و دوست داشتنی تو دل جنگل پیدا کنین. پیشنهاد ما برای شما سفر به یه کلبه ی خاص و منحصر بفرده که توسط یه پیرمرد و پیرزن مهربون اداره میشه، یه تیکه از بهشت که با درختای بلند و متراکم، چهچهه پرنده ها و هوای پاک و سرشار از اکسیژنش ، محیطی دنج و آرومیه که واقعا برای استراحت و تمدد اعصاب، مناسب و رویاییه. نکته جالب اینه که واسه این سفر اصلا لازم نیست؛ شال و کلاه کنین و چمدون ببندین، فقط کافیه یه سر به اتاق فرار برج میلاد بزنین و اتاق فرار کلبه وحشت رو رزرو کنین.
به محض ورود به کلبه و دیدن میزبانهای بی نظیرتون حسی سراسر از اعتماد و عشق وجودتون رو فرا می گیره، واسه همین وقتی بعد از یه گشت و گذار نسبتا طولانی، خسته و کوفته به همراه دوستاتون به کلبه برمی گردین، پیشنهاد غذای خوشمزه و گرم صاحبخونه می تونه یه پیشنهاد فوق العاده و سخاواتمندانه باشه که تو اون شرایط حسابی می چسبه. ولی ماجرا دقیقا از همین جا شروع میشه، خوردن غذا همانا و بیهوش شدن همانا....
با باز شدن چشمهاتون، همه چیز تغییر کرده، دستهای شما و دوستاتون به صندلی بسته شده و به نظر می رسه گیر دو قاتل روانی افتادین که الان باید فقط به فکر فرار باشین، چون قطعا اتفاقات خوبی منتظرتون نیست. شما به عنوان قربانیای این کلبه ترسناک یا جونتون رو از دست میدین یا با کمک هم می تونین از عهده چالش های این اتاق فرار بربیاین و از دست این دو میزبان نامهربون فرار کنین.
این شرایط که با حفظ خونسردی و تمرکز به خوبی قابل کنترل و مدیریته، خیلی هیجان انگیز تر و لذت بخش تر از گیر کردن تو شرایط دانشجوهاییه که برای تجربه حس ترس به کلبه وحشت جنگل های انزلی سفر کردن. چون ماجراهای کلبه وحشت انزلی، همشون پایانی غم انگیز دارن که حس ماجراجویی و هیجان رو تحت الشعاع قرار میده، ولی تو اتاق فرار ترسناک کلبه وحشت، مغز با آگاهی از بودن تو فضای ایمن، می تونه کنترل اوضاع رو به خوبی دست بگیره و شرایط رو جوری کنار هم بچینه که در جریان بازی، تنها حس فعال وجودتون؛ حس ترس و دلهره نباشه؛ بلکه با درگیر شدن تو روند بازی، تقریبا همه حواس و بخش های وجودی انسان فعال تر و پر انرژی تر از همیشه به دنبال کشف سرنخ ها و حل کردن معماها باشن.
درسته که فضای این کلبه خیلی رازآلود و خطرناکه ولی مغز شما می تونه با ترشح آدرنالین حس سرخوشی و لذتی از حل شدن معماها و پشت سر گذاشتن چالش ها نصیبتون کنه که این دورهمی رو به یکی از خاطره انگیزترین تجربه های حس ترس و هیجان تبدیل می کنه. تجربه ای که به شما یاد میده چجوری مدیریت بحران داشته باشین و تو لحظات سخت و نفس گیر؛ با دقت و تیزبینی خودتون رو از یه مخمصه بزرگ نجات بدین و سرشار از غرور و افتخار بشین. راستی اینم بگیم که اتاق فرار کلبه وحشت اولین اتاق فرار ترسناک ایران هم هست.
منبع: اتاق فرار انیگما
یکی از برجستهترین قاتلان زنجیرهای دنیا، آناتولی انوپرینکو است. نام مستعار وی «جانوری از اوکراین» است. این قاتل کثیف اوکراینی به 52 قتل اعتراف کرده و در نهایت در سال 1996 توسط پلیس دستگیر شد. در هنگام دستگیری وی بیش از 100 نوع از انواع سلاحهای سرد و گرم از محل سکونت آن کشف شد.
جالب است بدانید که علی رغم قتلهای متعدد، وی به اعدام محکوم نشده و در سال 2013 و هنگامی که در حبس ابد بود، در زندان فوت شد. از جمله بدترین جنایات او میتوان به قتل یک خانواده 10 نفره با 8 کودک، قتل 5 نفر در یک روز درون یک ماشین، قتل دو دختر 8 و 7 ساله با تبر و قتل یک خانواده 3 نفره به قصد سرقت اشاره کرد. در بسیاری از موارد آناتولی جنازههای مقتولین را به آتش میکشید. وی یکی از خونسرد و بی رحمترین قاتلان شرق اروپا بوده و متولد 25 جولای 1952 در روستایی در استان ژیتومر به دنیا آمد که در آن زمان تحت حکومت شوری بود.
دومین قاتل معروف جهان نیز از دیار روسیه است. آندره چیکاتیلو که با اسامی مستعار قصاب روستوف یا چاکدهنده روستوف نیز معروف است، بین سالهای ۱۹۷۸ و ۱۹۹۰ در روسیه، اوکراین، ازبکستان اتحادیه جماهیر شوروی دست به جنایاتی شدید زده است.
وی متهم به جرمهایی وحشتناک از جمله قتل، تجاوز، مثله کردن و قطع عضو است. آندره به بیش از 56 فقره قتل اعتراف کرده و در بین قربانیان آن دست کم 52 کودک و زن دیده میشوند. وی به طور قطعی به 53 فقره قتل محکوم شد. وی در ابتدا معلم یک مدرسه بود که به دلیل انجام برخی حرکات غیر اخلاقی با دانش آموزان اخراج شد. بعد از آن بود که قتلهای زنجیرهای وی آغاز شده و دو قتل نخست آن شامل دو دختر 9 و 17 ساله میشدند. وی پس از دستگیری ادعا کرده بود که خون مقتولان را میچشیده است!
ابوالقاسم جبار خطرناکترین قاتل افغان، شکارهای خود را عمدتاً از بین مردان و پسران انتخاب میکرد. در حین دستگیری وی مشکوک به قتل عام 300 مرد و پسر بود؛ در بخش جنایات علیه بشر، وی دست کم از نیروهای تروریستی طالبان ندارد. متأسفانه دولت وقت افغانستان پیش از دستگیری ابوالقاسم جبار، دو نفر را به جرم قتلهایی که وی انجام داده بود اعدام کرد.
وی در سال 1970 دستگیر شده و به بسیاری از قتلها اعتراف کرد. خوشبختانه این قاتل زنجیرهای به مانند برخی دیگر از همکاران خود به حبس ابد محکوم نشده و تنها یک سال را در زندان سپری کرد. ابوالقاسم جبار در سال 1971 با طناب دار اعدام شد.
این بار به سراغ یک قاتل سریالی از دیار چین میرویم؛ یانگ زینهای بیشترین قتل را بین قاتلان زنجیرهای چین و اطراف آن انجام داده و از این رو لقب پُر کارترین قاتل زنجیرهای این کشور را به خود اختصاص داده است. وی متهم به 65 فقره قتل و بیش از 23 تجاوز متهم شده است که بین سالهای 1999 تا 2003 صورت گرفت. وی در شب هنگام وارد منازل شده و قتلها را با سلاحهای سرد نظیر تبر و چکش به انجام میرساند.
با وجود اعتراف وی به 65 قتل، پلیس موفق به ردیابی یانگ زینهای در 67 قتل شده بود. وی که در سال 2003 دستگیر و در سال 2004 اعدام شد، در اعترافات خود گفت: هر چه انسانهای بیشتری را به قتل میرساند، تمایل بیشتری برای کشتار مردم به دست میآورد. وی یک فرد جامعه ستیز بوده و به نظر میرسد که مانند قاتل افغان کمی دیر دستگیر شده بود.
کامپاتیمار شانکاریا یک قاتل سریالی هندی بود که پلیس رابطه آن با بیش از 70 قتل را پیدا کرده بود. وی قتلهای خود را از سال 1977 آغاز کرده و دو سال بعد، یعنی در سال 1979 دستگیر شد. وی برای کشتار از چکش استفاده کرده و همه قربانیان خود را با ضربات چکش به سر به قتل میرساند.
کامپاتیمار شانکاریا به پلیس گفته بود که از قتلهای خود لذت میبرد؛ جمله معروف وی نیز در هنگام اعدام این بود: شما من را بیهوده به قتل میرسانید؛ امیدوارم این اتفاق برای شخص دیگری روی ندهد.
در قسمت نخست، اکثراً قاتلان مربوط به کشورهای آسیایی بودند. اما در این مورد به سراغ یک قاتل مخوف آمریکایی خواهیم رفت. گری ریدوی که با لقب «رودخانه سبز» نیز شناخته میشود، اکثر جنایات خود را بین سالهای 1980 تا 1990 انجام داد. نکته جالب توجه آن است که گری ریدوی شکارهای خود را از بین زنان خیابانی و یا به اصطلاح کارتن خواب انتخاب میکرد تا بدین ترتیب کمترین اهمیت را در جامعه داشته و کسی نگران نبود آنها نخواهد شد.
اکثر قتلهای وی با خفگی همراه بوده و سپس جنازه آنها در جنگل رها میشد. گری در ابتدا به این زنها نزدیک شده و سر صحبت را با آنها باز میکرد؛ سپس با نشان دادن عکسی از پسرش، همدردی آنها را به دست میآورد. در گام بعدی این زنان را به قتل میرساند. اگرچه وی به 71 قتل اعتراف کرده بود، اما پلیس معتقد بود که تعداد قتلهای گری ریدوی بیش از این تعداد است.
پدرو فیلو یک قاتل سریالی متولد برزیل بود؛ زمانی که مادر پدرو وی را حامله بود، به دست همسر خود مورد آزار و اذیت قرار گرفته و در اثرات ضربات، پدرو با جمجمه ای آسیب دیده متولد شد. در سن 13 سالگی پدر پدرو به قصد کشتن وی، آن را زیر یک جرثقیل هل میدهد که در نهایت از این حادثه جان سالم به در میبرد. در سن 14 سالگی پدرو معاون شهردار را به دلیل آنکه پدر وی را به جرم دزدی اخراج کرده بود، میکشد. دومین قتل وی در همان زمان صورت میگیرد؛ شخصی که به نظر دزد اصلی بود!
پس از فرار به دلیل قتلها، پدرو فیلو در شهر دیگر ساکن میشود؛ بعد از قتل یک قاچاقچی مواد مخدر با زنی به اسم ماریا آشنا شده اما زن مورد علاقه آن، توسط یک گروه مافیایی مواد مخدر کشته میشود. بعد از آن پدرو فیلو به دنبال اعضای این باند رفته و پس از شکنجه، اقدام به کشتن آنها میکند. این در حالی بود که وی زیر 20 سال سن داشت. پس از آن پدر پدرو مادرش را به قتل میرساند؛ پدرو برای انتقام به سراغ پدر خود رفته و آن را نیز به قتل میرساند. وی در زندان نیز دست به کشتار زده و در طی 30 سال دوران محکومیت خود، 71 نفر را به قتل رساند.
دانیل کامارگو باربوسا بدون شک یکی از کثیف و منفورترین قاتلان زنجیرهای در جهان است؛ وی در خلال سالهای 1970 تا 1980، بیش از 150 زن و دختر جوان را ربوده، به آنها تجاوز کرده و سپس اقدام به قتل آنها کرده است. وی متهم است که در طی 12 سال قتل و تجاوزهای متعددی را در کلمبیا و اکوادور انجام داده است.
دانیل کامارگو باربوسا برای اولین بار در سال 1974 بعد از کشتن یک دختر 9 ساله به زندان افتاد؛ وی به 25 سال زندان محکوم شده بود. با این وجود کامارگو از زندان فرار کرده اما در سال 1986 مجدداً دستگیر شد. در زمانی که وی از زندان فرار کرده بود، قتلهای بسیار و متعددی را انجام داده بود.
پدرو لوپز که لقب هیولای کوهستان آند را نیز یدک میکشید، مردی با چهره زشت و کریه بود. این قاتل بدذات متهم به آزارهای جنسی و قتل بیش از 300 دختر جوان بود. قربانیان وی از کشورهای پرو، اکوادور و کلمبیا بودند. در حین دستگیری وی به 103 قتل اعتراف کرد اما ارتباط آن با 300 جرم مشابه کشف شد.
هیولای کوهستان آند در سال 1980 دورهای سخت از بازجویی را پشت سر میگذاشت؛ در این دوره وی گور 53 نفر از مقتولان را به پلیس نشان داد. اکثر قربانیان وی دخترانی کم سن سال بودند که بین 9 تا 12 سال سن داشتند. وی به تیمارستان روانی منتقل شده اما در عین ناباوری، در سال 1998 از آنجا مرخص شد. اما به دلیل انجام قتلهایی مشابه، مجدداً در سال 2002 دستگیر شد.
لوئیس گاراویتو جزو بدترین قاتلان زنجیرهای جهان است که در عرض مدت زمان 5 سال، 138 نفر را به قتل رساند. لوئیس گاراویتو متهم به 300 قتل شده بود. به دلیل گستره بالای جنایات وی، رسانهها به آن لقب جانور را داده بودند. لوئیس گاراویتو قربانیان خود را مورد آزار و اذیت قرار داده و سپس اقدام به قتل آنها میکرد.
این قاتل عجیب و بی رحم برای همکاری با پلیس بعد از دستگیری، از آنها درخواست نقشه کرده و مکان دفن قربانیان خود را از این طریق به آنها نشان داد. وی که خود قربانی تجاوز پدرش بود، به قربانیان نزدیک شده و به آنها پیشنهاد یک هدیه مانند شکلات را میداد؛ سپس با قربانی شروع به قدم زدن کرده و در نهایت آنها را به جایی خلوت میکشاند. بعد از بریدن گلوی قربانی، آنها را تکه تکه کرده و در جایی دفن میکرد.
اینو میدونستی ی اتاق فرار تو تهران هست که شما و تیمتون گیر یکی از این قاتلای روانی میفتید و باید توی 60 دقیقه تمام تلاش خودتون رو برای نجات پیدا کردن از دست این قاتل روانی پیدا کنید؟
اسم این قاتل روانی دکتر اچ اچ هلمز هست که ی هتل داره و قراره شما مهمون این هتل باشید. اگه برات جذاب شد داستان اتاق فرار روانی رو اینجا بخون.
منبع: اتاق فرار انیگما
آل یا زائو ترسان در اصل یه باور خرافیه که به عنوان یک موجود اهریمنی می تواند به زنان تازه زا آسیب بزنه و یا حتی اونارو بکشه. بر اساس این باور اگه زائو در شش یا 10 روز اول تولد نوزادش، تنها بمونه، آل از دیوار خانه یا پشت بام وارد اتاق مادر میشه و قلب و شش ( جگر ) زن تازه زایمان کرده را در میاره و با خودش می بره که در اون صورت اگه آل بتونه جگر زن رو به آب برسونه و یا از آب عبور بده، زائو بیمار میشه و حتما می میره. علاوه بر این، آل ها گاهی جفت بچه ها را هم میدزدن و می خورن که در این صورت نوزاد هم جان خودش رو از دست میده. تو بعضی موارد هم آلها، نوزادان زیر چهل روز را میدزدن و اون بچه رو با بچه خودشون یا بچه ی جن عوض می کنن.
این موجود خیالی که در باور مردمان قفقاز، ایران، آسیای میانه و بخشی از جنوب روسیه وجود داشته، در مناطق مختلف با نام های متفاوتی هم شناخته می شد. به این موجود اهریمنی تو بین کرد زبانها ئاله شه وه ، تو قفقاز الک، تو افغانستان و تاجیکستان هال یا خال، تو کشور های ترک زبان آسیای میانه آلباستی یا آلماستی، تو بین مردم تالش آله ژنک و تو کشمیر و بدخشان هالماستی می گفتن.
در داستان ها و روایات این موجودات خرافی با بینی گلی، چشمانی آتشین، موهایی ژولیده و نامرتب، دندان هایی آهنین با نیش هایی به جلو آمده مانند گراز های وحشی و پستان هایی آویزان مانند پیرزنان توصیف شده که علاوه بر کارهایی که قبلا گفته شده، باعث آسیب رساندن به جنین در زهدان مادر و سقط جنین هم میشن.
در افسانه های قدیمی مربوط به خاور نزدیک، علت دشمنی آل با حوا و همه دخترانش این گونه نقل شده که خدا یک آل برای همسری حضرت آدم خلق می کنه، اما آدم فانی و خاکزاد با آل که از جنس آتشه، بنای ناسازگاری میزاره و همین موضوع باعث شروع دشمنی این موجود اهریمنی با زنان میشه. شاید هم به خاطر همین کینه ی قدیمی، آل ها نوزادان پسر را می کشتن و دختران را می دزدیدن.
در اون دوران تقریبا تو همه ی مناطقی که به این موجود افسانه ای باور داشتن، از انواع و اقسام روش ها برای مبارزه با آل استفاده می کردن مثلا یهودی ها تا سه سال موهای پسراشون رو کوتاه نمی کردن تا آل دچار شک و تردید بشه و یا تو ایران موقع زایمان، مردی از طایفه ی زن به پشت بام می رفت و بر تشت مسی می کوفت. تو بعضی از مناطق هم به هیچ وجه تو اتاق و وسایل خواب نوزاد و مادر از رنگ قرمز استفاده نمی کردن و تو ده روز اول زایمان، نام اصلی زائو را به زبان نمی آوردن و اون رو با نام های مریم، عذرا و یا مادر حضرت مسیح صدا میزدن و تا سه روز هم به زن زائو آب نمی دادن. تو بعضی جاها هم موقع زایمان اذان می گفتن و قرآن می خوندن و با خالی کردن آب حوض، تلاش می کردن تا از رسیدن آل به آب جلوگیری کنن.
استفاده از انواع دعاها، وردها، زدن سوزن و سنجاق به لباس نوزاد، چرخاندن شمشیر، خنجر، چاقو و قیچی توسط ماما در بالای سر زائو هم برای جلوگیری از ورود آل به اتاق زائو خیلی رایج بود. علاوه بر اینها قرار دادن سیر، پیاز، زغال، دوده، سوخته ی باروت و کشیدن هفت خط با زغال در اطراف بستر مادر و نوزاد از جمله کارهایی بود که در تصور عموم مانع از رسیدن آل به زائو و نوزاد می شد.
قطعا این روزها با پیشرفت علم و دانش پزشکی، همه ی تصورات پیشینیان در مورد وجود موجودی به نام آل زیر سوال رفته و دلایلی کاملا منطقی مانند آمبولی ریه و پارگی رحم برای مرگ زنان زائو وجود داره که اعتقاد به این مسائل را کمرنگ تر از همیشه می کنه. ولی با این وجود داستان های بی شماری در مورد آل ها از زبان مادر بزرگها نقل میشه که مربوط به خاطرات دوران بچگیشونه. داستان هایی که تو اونها زنان زیادی فقط به خاطر غفلت و تنها موندن، بچه هاشونو از دست میدن و تا ابد حسرت به دل می مونن.
اگه به شنیدن این جور داستان ها علاقه دارین و دلتون می خواد ساعت ها پای صحبت بزرگترها بشینین و از ماجراهای اون روزها بشنوین، بهتون پیشنهاد می کنم یه سر به اتاق هالای پوزان مجموعه ی انیگما بزنین و یه سفر یه ساعته به روزهای قدیم و ماجراهای آل و طلسمهاش داشته باشین.
سناریوی این اتاق از این قراره که میرزا محمد آقاجانیان پسر کدخدای روستای سردرود، تصمیم می گیره با وجود همه ی مخالفت های خانوده با خدیجه دختر زیبا اما رعیت زاده ی روستا ازدواج کنه. چند سالی میگذره و میرزا محمد که حالا بعد از مرگ پدر به کدخدایی روستا رسیده، صاحب اولادی نشده و همین موضوع باعث میشه تا دوباره حرف و حدیث های جدیدی از سر گرفته بشه
به خاطر بچه دار نشدن خدیجه، میرزا محمد مجبور میشه به اصرار مادر و خواهرش با گلاب بانو ازدواج کنه، چند ماه بعد خبر بارداری گلاب بانو در روستا می پیچه و همه ی روستا رو غرق در شادی می کنه. با گذشت نه ماه کم کم اهالی روستا آماده ی برگزاری جشن تولد پسر میرزا می شدن که متاسفانه نوزاد مرده به دنیا میاد. این نهمین نوزادیه که تو یک سال گذشته، تو روستا مرده به دنیا میاد
دوباره حرف و حدیث ها شروع میشه؛ از نظر خیلی از مردم روستا همه ی این ماجراها زیر سر آل و باید یه فکری برای این شرایط بکنن.... در هر صورت این شرایط باعث میشه تا فضای روستا رو هاله ای از ترس و نگرانی فرا بگیره، حالا نوبت شماست تا به عنوان بازیکن وارد این اتاق فرار بشین و با کمک هم پرده از راز مخوف این روستا بردارین
آلها در مناطق گوناگون دارای نامهای مختلفی هستند مثلاً در ارمنستان به «آلک»، در میان کردها به «ئالو شەوە»، در افغانستان و تاجیکستان به «هال» یا «خال»، در کشورهای ترکزبان آسیای میانه به «آلباستی» یا «آلماستی» و در میان مردم کشمیر و بدخشان به «هالماستی» معروفند.
در فرهنگ بختیاریها هم وجود آل ها با عبارات رایجی مانند «آل برده» و «الهی آل ببردت» به چشم میخورد.
در روایات ارمنی، آلها قلب و شش زن درحال زایمان، زن آبستن و زنی تازه زایمان کرده (زائو) را میدزدند وسبب مرگ او میشوند. آنها همچنین با آسیب رساندن به جنین در زهدان مادر سبب سقط جنین میشوند. آلها نوزادان زیر چهل روز را دزدیده و اقدام به تعویض آنها با بچه خود یا بچه جن میکنند. (مانند الفها در باورهای ژرمنی). آلها نیز مانند انسانها داری دو جنس زن و مرد هستند.
اجزای بدن و صورت آل ها بر اساس افسانهها
اجزای بدن وصورت آلها بدین صورت توصیف شدهاست: بینی گِلی، چشمانی آتشین، موهایی ژولیده و نامرتب، دندانهایی آهنین با نیشهایی به جلو آمده مانند گراز وحشی و پستانهایی آویزان مانند پیرزنها. بنابر باورهای کهن، آلها پس از دزدیدن قلب و شش زن و زمانی که دیگر زن زنده نماندهاست، اقدام به فرار و عبور از اولین آب جمع شده در یک جا یا اولین منبع آب میکنند. طلسمهای مانع آل، مانند دیگر طلسمها برای دیگر شیاطین است. این طلسمها شامل افسون، دعا، اشیای فلزی، سیر و پیاز و جلوگیری کردن از رسیدن آل به آب است. در ایران آلها به شکل پیرزنی لاغر و استخوانی با بینی گِلی وصورتی سرخ به همراه سبدی حصیری برای شش و جگرهای دزدیده شده تصویر شدهاست. در آسیای میانه، آلها چنین روایت شدهاند: موجوداتی چاق و زشت و پیرزنانی پرمو با پستانهای آویزان به همراه سبدی پشمی که جگر و ششهای قربانیان را درون آن قرار میدهند. برطبق بسیاری از روایات خاور نزدیک، خدا یک آل را برای همسری آدم یا اولین بشر آفرید امّا آدم فانی و خاکزاد با آل که از جنس آتش است، ناسازگار بود. این آغاز و ریشهٔ دشمنی آلها با حوا وهمه دختران اوست.
برای جلوگیری از ورود این موجود افسانهای به خانهها و دفع او اولین اقدامی که در خانهها انجام میشد، جلوگیری از رسیدن آل به آب بوده است، چرا معتقد بودند اگر پای آل به آب برسد، دیگر نمیتوان مانع مرگ نوزاد شد، به همین دلیل اگر حوضی در خانه بود قبل از هر کاری آن را از آب خالی میکردند. در اتاق و وسایل خواب و لباس مادر و نوزاد از رنگ قرمز استفاده نمیکردند و در مدت 10 روز هرگز نام زائو را به زبان نمیآوردند و او را به نامهای مریم،عذرا یا مادر حضرت مسیح(ع) مینامیدند و تا سه روز به زن زائو آب نمیدادند.
همچنین از هنگام شروع درد زائو تا تولد نوزاد، مردی از خویشاوندان زن بر پشت بام رفته بر تشت مسی میکوفت و مرد دیگری اذان گفته و قرآن میخواند. به غیر از اینها استفاده از انواع دعاها و اوراد و ذکر بسم الله و قرار دادن قرآن در کنار زائو و نوزاد، زدن سوزن و سنجاق به لباس نوزاد و مادر و استفاده از شمشیر و خنجر و چاقو و قیچی و چرخاندن آنان توسط ماما در بالای سر زائو و همچنین قرار دادن سیر و پیاز و زغال و دوده و سوخته باروت وکشیدن هفت خط با ذغال به اطراف بستر مادر و نوزاد و در اصطلاح حصار کشیدن از جمله اعمالی بوده که برای مبارزه با آل انجام میشده است. آلها نمونهای از موجودات افسانهای خونآشام هستند که خون و جگر نوزدان را میخوردند.
یک داستان از آل در روستایی همین نزدیکی
سناریوی این اتاق از این قراره که میرزا محمد آقاجانیان پسر کدخدای روستای سردرود، تصمیم می گیره با وجود همه ی مخالفت های خانوده با خدیجه دختر زیبا اما رعیت زاده ی روستا ازدواج کنه. چند سالی میگذره و میرزا محمد که حالا بعد از مرگ پدر به کدخدایی روستا رسیده، صاحب اولادی نشده و همین موضوع باعث میشه تا دوباره حرف و حدیث های جدیدی از سر گرفته بشه.
به خاطر بچه دار نشدن خدیجه، میرزا محمد مجبور میشه به اصرار مادر و خواهرش با گلاب بانو ازدواج کنه، چند ماه بعد خبر بارداری گلاب بانو در روستا می پیچه و همه ی روستا رو غرق در شادی می کنه. با گذشت نه ماه کم کم اهالی روستا آماده ی برگزاری جشن تولد پسر میرزا می شدن که متاسفانه نوزاد مرده به دنیا میاد. این نهمین نوزادیه که تو یک سال گذشته، تو روستا مرده به دنیا میاد.
دوباره حرف و حدیث ها شروع میشه؛ از نظر خیلی از مردم روستا همه ی این ماجراها زیر سر آل و باید یه فکری برای این شرایط بکنن.... در هر صورت این شرایط باعث میشه تا فضای روستا رو هاله ای از ترس و نگرانی فرا بگیره، حالا نوبت شماست تا به عنوان بازیکن وارد این اتاق فرار بشین و با کمک هم پرده از راز مخوف این روستا بردارین.
هالای پوزان
هالای پوزان در زبان ترکی اصطلاحیه که برای آل به کار میره و تمام اتفاقات و ماجراهای این اتاق که تقریبا تو دهه ی پنجاه رخ داده، حول محور آل و باورهای ذهنی مردم اون دورانه. سرنخ ها و معماهای طراحی شده تو این اتاق هم به نوعی بر می گرده به کارهایی که معمولا تو اون روزها برای خلاصی از دست آل انجام میدادن
سناریوی جذاب این اتاق فرار در کنار دکور خاص و منحصر بفردی که تداعی کننده ی شرایط اون دورانه، فضای این اتاق رو اونقدر باور پذیر ساخته که حتی بازیکنانی که به چنین موجوداتی اعتقاد ندارن، با قرار گرفتن تو چنین محیطی مثل همه تلاش کنن تا از طلسم ها و جادوهای آل جلوگیری کنن و از دستش فرار کنن. این اتاق فرار که در شهر کرج قرار داره، به خاطر معماها و دکور خاصش بسیار مورد توجه حرفه ایهای این بازی قرار گرفته و تقریبا مناسب هر سلیقه ایه
درسته که امروزه کمتر کسی پیدا میشه که هنوز به این چیزا اعتقاد داشته باشه، ولی ترس و هیجان حاکم بر این محیط، به قدری زیاده که در اون شرایط به تنها چیزی که فک نمی کنین؛ خرافات و اعتقادات بی ارزشه. لذت بردن از شرایط؛ تنها مزیت حضور تو این اتاق نیست و شما می تونین از بازی کردن تو این اتاق لحظات خاطره انگیزی بسازین که تا مدت ها از یادآوریشون سر ذوق بیاین و هیجان زده بشین
این قضیه اعتقادی نداشتند. پس بهتره شما به اتاق فرار هالای پوزان برید و از نزدیک این داستان رو لمس کنید
منبع: اتاق فرار انیگما
در این اتاق فرار ترسناک ، شما و هم تیمیهایتان در اتاقی در وسط حمله زامبیها گرفتار شدهاید. در این بازیها حدود یک ساعت زمان دارید تا از اتاق و از دست زامبیها خلاص شوید. در واقع شما باید قبل از حملهی زامبیها اتاق فرار را ترک کنید در غیر این صورت با روبرو شدن با زامبیها، خودتان هم به زامبی تبدیل خواهید بود و عملا در بازی شکست خواهید خورد. فراموش نکنید که اتاقهای فرار زامبی گاهی زامبیهای واقعی یا عروسکی دارند تا وحشت شما را افزایش دهند در نتیجه از این زامبیها نترسید و فراموش نکنید که این فقط یک بازی سرگرمکننده است.
اتاقهای فرار زامبی، یک ماجراجویی پرکشش و سرگرم کننده برای همه سنین هستند. این اتاقهای فرار از فیلمهای زامبی جذابتر خواهند بود و برایتان هیجان زیادی را به همراه خواهند داشت. اتاق فرار زامبی حتما مستلزم این است که شما با خانواده، دوستان یا همکاران خود در یک اتاق تعاملی بتوانید موفق شوید. معماها شما را تشویق میکنند تا خارج از چارچوب فکر کنید و هنگام حل معماها احساس غرور را تجربه خواهید کرد. در اتاق فرار زامبی هیچ مانعی بین شما و سرگرمی وجود ندارد. همهچیز معمولا بسیار طبیعی و جذاب طراحی میشود و هیجان این سری اتاقهای فرار بسیار بالا است. در این اتاقهای فرار معمولا صدای زامبیها نیز به گوش میرسد تا هیجان، ترس و جذابیت چندین برابر شود.
برای برنده شدن در اتاق فرار لازم است تا مثل یک تیم عمل کنید و با یکدیگر همکاری داشته باشید. چندین دسته مختلف اتاق فرار زامبی وجود دارد که با معماهای متنوعی را ارائه شدهاند. در ادامه به برخی از آنها خواهیم پرداخت.
معمولیترین دسته از اتاقهای فرار زامبی آنهایی هستند که با پازل های فیزیکی ارائه شدهاند. در این نوع اتاقها بیشتر باید فعالیتهای فیزیکی انجام دهید، گرههای پیچیده را باز کنید، با چوب و تخته سر و کار داشته باشید و سرنخهای عجیب را پیدا کنید. اصولا در اتاق فرار زامبی نیازی به جابجا کردن تجهیزات دکور مانند مبلمان نخواهید داشت.
گاهی اوقات سرنخ هایی در مقالات و مجلات موجود در اتاق فرار وجود دارد. گاهی اوقات کلید فرار شما از اتاق فرار زامبی بیان یه کلمه است یا گاهی اوقات برای باز کردن قفلهای ترکیبی به حروف نیز نیاز دارند، بنابراین مراقب باشید. حروف برجسته یا جدول کلمات متقاطع ممکن است ترکیب مورد نیاز را به شما ارائه دهد.
برای غلبه بر زامبیهای اتاق فرار، نیازی نیست تا نابغه ریاضی باشید. با این حال، در برخی اتاقهای فرار زامبی، معماهای ریاضی ارائه شده که باید از پس این معماها بر بیایید. حل یک معادله ساده ممکن است عدد مورد نیاز را برای رمز عبور یا پیدا کردن کلید در اختیارتان قرار دهد در نتیجه مراقب هرگونه نشانه یا علامت ریاضی باشید. همچنین، اگر یک پازل سودوکو روی دیوار آویزان بود، ممکن است برای ادامه فرار نیاز به حل آن داشته باشید.
همه سرنخها برای شکست زامبیهای اتاق فرار ساده نیستند. گاهی سرنخها یک صدا هستند که اطلاعات مهمی را در اختیارتان قرار میدهد. شاید کد مورس است که باید آن را کشف کنید. سرنخ همچنین میتواند نوشتهها یا تزئینات خاصی باشد که در مجله، قاب عکس، ساعت دیواری یا حتی کاغذ دیواری اتاق فرار ظاهر شده است. در نهایت، به نورپردازی اتاق توجه کنید و به سمت روشنترین قسمت اتاق بروید. با این حال، اگر گوشهی تاریکتری وجود دارد میتوانید چراغ قوهای پیدا کنید تا سرنخ های پنهان را در آنجا کشف کنید.
بخشی از سرگرمی اتاق فرار با زامبیها این است که پازلها و معما، چالشی برای فرار هستند. بنابراین، به ندرت پیش میآید که سرنخی در فضای عادی ارائه شود تا به راحتی متوجه آن شوید. در نتیجه بسیاری از سرنخها به صورت پنهایی ارائه شدهاند. برای مثال ممکن است برخی سرنخها در قفسهی کتاب و لای کتابی توخالی قرار گرفته باشد. یا ممکن است برخی از سرنخها در کشوها و کمدها دور از چشم شما مخفی شده باشند. پس برای فرار از اتاق فرار زامبی همه جا بگردید، سرنخها را پیدا کنید و قفل در را باز کنید. در نهایت قبل از اینکه تبدیل به زامبی شوید باید از اتاق خارج شده و برای پیروزی خود شادی کنید.
برای حضور توی اینجور فضایی به صفحه رزرو اتاق فرار برید.
منبع: https://www.enigmaescaperoom.ir/blog/zombie-escape-room
آندره چیکاتیلو
دومین قاتل معروف جهان نیز از دیار روسیه است. آندره چیکاتیلو که با اسامی مستعار قصاب روستوف یا چاکدهنده روستوف نیز معروف است، بین سالهای ۱۹۷۸ و ۱۹۹۰ در روسیه، اوکراین، ازبکستان اتحادیه جماهیر شوروی دست به جنایاتی شدید زده است
وی متهم به جرمهایی وحشتناک از جمله قتل، تجاوز، مثله کردن و قطع عضو است. آندره به بیش از 56 فقره قتل اعتراف کرده و در بین قربانیان آن دست کم 52 کودک و زن دیده میشوند. وی به طور قطعی به 53 فقره قتل محکوم شد. وی در ابتدا معلم یک مدرسه بود که به دلیل انجام برخی حرکات غیر اخلاقی با دانش آموزان اخراج شد. بعد از آن بود که قتلهای زنجیرهای وی آغاز شده و دو قتل نخست آن شامل دو دختر 9 و 17 ساله میشدند. وی پس از دستگیری ادعا کرده بود که خون مقتولان را میچشیده است
آناتولی انوپرینکو، قصاب اوکراینی
یکی از برجستهترین قاتلان زنجیرهای دنیا، آناتولی انوپرینکو است. نام مستعار وی «جانوری از اوکراین» است. این قاتل کثیف اوکراینی به 52 قتل اعتراف کرده و در نهایت در سال 1996 توسط پلیس دستگیر شد. در هنگام دستگیری وی بیش از 100 نوع از انواع سلاحهای سرد و گرم از محل سکونت آن کشف شد.
جالب است بدانید که علی رغم قتلهای متعدد، وی به اعدام محکوم نشده و در سال 2013 و هنگامی که در حبس ابد بود، در زندان فوت شد. از جمله بدترین جنایات او میتوان به قتل یک خانواده 10 نفره با 8 کودک، قتل 5 نفر در یک روز درون یک ماشین، قتل دو دختر 8 و 7 ساله با تبر و قتل یک خانواده 3 نفره به قصد سرقت اشاره کرد. در بسیاری از موارد آناتولی جنازههای مقتولین را به آتش میکشید. وی یکی از خونسرد و بی رحمترین قاتلان شرق اروپا بوده و متولد 25 جولای 1952 در روستایی در استان ژیتومر به دنیا آمد که در آن زمان تحت حکومت شوری بود
ابوالقاسم جبار، معروف ترین آدم کش افغانستان
ابوالقاسم جبار خطرناکترین قاتل افغان، شکارهای خود را عمدتاً از بین مردان و پسران انتخاب میکرد. در حین دستگیری وی مشکوک به قتل عام 300 مرد و پسر بود؛ در بخش جنایات علیه بشر، وی دست کم از نیروهای تروریستی طالبان ندارد. متأسفانه دولت وقت افغانستان پیش از دستگیری ابوالقاسم جبار، دو نفر را به جرم قتلهایی که وی انجام داده بود اعدام کرد
وی در سال 1970 دستگیر شده و به بسیاری از قتلها اعتراف کرد. خوشبختانه این قاتل زنجیرهای به مانند برخی دیگر از همکاران خود به حبس ابد محکوم نشده و تنها یک سال را در زندان سپری کرد. ابوالقاسم جبار در سال 1971 با طناب دار اعدام شد
یانگ زینهای
این بار به سراغ یک قاتل سریالی از دیار چین میرویم؛ یانگ زینهای بیشترین قتل را بین قاتلان زنجیرهای چین و اطراف آن انجام داده و از این رو لقب پُر کارترین قاتل زنجیرهای این کشور را به خود اختصاص داده است. وی متهم به 65 فقره قتل و بیش از 23 تجاوز متهم شده است که بین سالهای 1999 تا 2003 صورت گرفت. وی در شب هنگام وارد منازل شده و قتلها را با سلاحهای سرد نظیر تبر و چکش به انجام میرساند
با وجود اعتراف وی به 65 قتل، پلیس موفق به ردیابی یانگ زینهای در 67 قتل شده بود. وی که در سال 2003 دستگیر و در سال 2004 اعدام شد، در اعترافات خود گفت: هر چه انسانهای بیشتری را به قتل میرساند، تمایل بیشتری برای کشتار مردم به دست میآورد. وی یک فرد جامعه ستیز بوده و به نظر میرسد که مانند قاتل افغان کمی دیر دستگیر شده بود
کامپاتیمار شانکاریا
کامپاتیمار شانکاریا یک قاتل سریالی هندی بود که پلیس رابطه آن با بیش از 70 قتل را پیدا کرده بود. وی قتلهای خود را از سال 1977 آغاز کرده و دو سال بعد، یعنی در سال 1979 دستگیر شد. وی برای کشتار از چکش استفاده کرده و همه قربانیان خود را با ضربات چکش به سر به قتل میرساند
کامپاتیمار شانکاریا به پلیس گفته بود که از قتلهای خود لذت میبرد؛ جمله معروف وی نیز در هنگام اعدام این بود: شما من را بیهوده به قتل میرسانید؛ امیدوارم این اتفاق برای شخص دیگری روی ندهد
گری ریجوی
در قسمت نخست، اکثراً قاتلان مربوط به کشورهای آسیایی بودند. اما در این مورد به سراغ یک قاتل مخوف آمریکایی خواهیم رفت. گری ریدوی که با لقب «رودخانه سبز» نیز شناخته میشود، اکثر جنایات خود را بین سالهای 1980 تا 1990 انجام داد. نکته جالب توجه آن است که گری ریدوی شکارهای خود را از بین زنان خیابانی و یا به اصطلاح کارتن خواب انتخاب میکرد تا بدین ترتیب کمترین اهمیت را در جامعه داشته و کسی نگران نبود آنها نخواهد شد
اکثر قتلهای وی با خفگی همراه بوده و سپس جنازه آنها در جنگل رها میشد. گری در ابتدا به این زنها نزدیک شده و سر صحبت را با آنها باز میکرد؛ سپس با نشان دادن عکسی از پسرش، همدردی آنها را به دست میآورد. در گام بعدی این زنان را به قتل میرساند. اگرچه وی به 71 قتل اعتراف کرده بود، اما پلیس معتقد بود که تعداد قتلهای گری ریدوی بیش از این تعداد است
تا حالا تو شرایط محل قتل قرار گرفتی؟؟؟
پس باید ی سر به اتاق قتل مرموز بزنی و برای پیدا کردن نام یک قاتل زنجیره ای خودت رو به چالش بکشی
پدرو فیلو
پدرو فیلو یک قاتل سریالی متولد برزیل بود؛ زمانی که مادر پدرو وی را حامله بود، به دست همسر خود مورد آزار و اذیت قرار گرفته و در اثرات ضربات، پدرو با جمجمه ای آسیب دیده متولد شد. در سن 13 سالگی پدر پدرو به قصد کشتن وی، آن را زیر یک جرثقیل هل میدهد که در نهایت از این حادثه جان سالم به در میبرد. در سن 14 سالگی پدرو معاون شهردار را به دلیل آنکه پدر وی را به جرم دزدی اخراج کرده بود، میکشد. دومین قتل وی در همان زمان صورت میگیرد؛ شخصی که به نظر دزد اصلی بود
پس از فرار به دلیل قتلها، پدرو فیلو در شهر دیگر ساکن میشود؛ بعد از قتل یک قاچاقچی مواد مخدر با زنی به اسم ماریا آشنا شده اما زن مورد علاقه آن، توسط یک گروه مافیایی مواد مخدر کشته میشود. بعد از آن پدرو فیلو به دنبال اعضای این باند رفته و پس از شکنجه، اقدام به کشتن آنها میکند. این در حالی بود که وی زیر 20 سال سن داشت. پس از آن پدر پدرو مادرش را به قتل میرساند؛ پدرو برای انتقام به سراغ پدر خود رفته و آن را نیز به قتل میرساند. وی در زندان نیز دست به کشتار زده و در طی 30 سال دوران محکومیت خود، 71 نفر را به قتل رساند
دانیل کامارگو باربوسا
دانیل کامارگو باربوسا بدون شک یکی از کثیف و منفورترین قاتلان زنجیرهای در جهان است؛ وی در خلال سالهای 1970 تا 1980، بیش از 150 زن و دختر جوان را ربوده، به آنها تجاوز کرده و سپس اقدام به قتل آنها کرده است. وی متهم است که در طی 12 سال قتل و تجاوزهای متعددی را در کلمبیا و اکوادور انجام داده است
دانیل کامارگو باربوسا برای اولین بار در سال 1974 بعد از کشتن یک دختر 9 ساله به زندان افتاد؛ وی به 25 سال زندان محکوم شده بود. با این وجود کامارگو از زندان فرار کرده اما در سال 1986 مجدداً دستگیر شد. در زمانی که وی از زندان فرار کرده بود، قتلهای بسیار و متعددی را انجام داده بود
پدرو لوپز
پدرو لوپز که لقب هیولای کوهستان آند را نیز یدک میکشید، مردی با چهره زشت و کریه بود. این قاتل بدذات متهم به آزارهای جنسی و قتل بیش از 300 دختر جوان بود. قربانیان وی از کشورهای پرو، اکوادور و کلمبیا بودند. در حین دستگیری وی به 103 قتل اعتراف کرد اما ارتباط آن با 300 جرم مشابه کشف شد
هیولای کوهستان آند در سال 1980 دورهای سخت از بازجویی را پشت سر میگذاشت؛ در این دوره وی گور 53 نفر از مقتولان را به پلیس نشان داد. اکثر قربانیان وی دخترانی کم سن سال بودند که بین 9 تا 12 سال سن داشتند. وی به تیمارستان روانی منتقل شده اما در عین ناباوری، در سال 1998 از آنجا مرخص شد. اما به دلیل انجام قتلهایی مشابه، مجدداً در سال 2002 دستگیر شد
لوئیس گاراویتو
لوئیس گاراویتو جزو بدترین قاتلان زنجیرهای جهان است که در عرض مدت زمان 5 سال، 138 نفر را به قتل رساند. لوئیس گاراویتو متهم به 300 قتل شده بود. به دلیل گستره بالای جنایات وی، رسانهها به آن لقب جانور را داده بودند. لوئیس گاراویتو قربانیان خود را مورد آزار و اذیت قرار داده و سپس اقدام به قتل آنها میکرد.
این قاتل عجیب و بی رحم برای همکاری با پلیس بعد از دستگیری، از آنها درخواست نقشه کرده و مکان دفن قربانیان خود را از این طریق به آنها نشان داد. وی که خود قربانی تجاوز پدرش بود، به قربانیان نزدیک شده و به آنها پیشنهاد یک هدیه مانند شکلات را میداد؛ سپس با قربانی شروع به قدم زدن کرده و در نهایت آنها را به جایی خلوت میکشاند. بعد از بریدن گلوی قربانی، آنها را تکه تکه کرده و در جایی دفن میکرد.
اینو میدونستی ی اتاق فرار تو تهران هست که شما و تیمتون گیر یکی از این قاتلای روانی میفتید و باید توی 60 دقیقه تمام تلاش خودتون رو برای نجات پیدا کردن از دست این قاتل روانی پیدا کنید؟
اسم این قاتل روانی دکتر اچ اچ هلمز هست که ی هتل داره و قراره شما مهمون این هتل باشید. اگه برات جذاب شد داستان اتاق فرار روانی رو اینجا بخون